تجربه واقعی زندگی در کشورهای کمونیستی

زندگی در یک کشور کمونیست چگونه است

تجربه واقعی زندگی در کشورهای کمونیستی: روایت‌هایی از کوبا، کره شمالی، ویتنام، چین و شوروی

مقدمه:
تجربه زندگی در کشورهای کمونیستی برای بسیاری از مردم سراسر جهان موضوعی پر از پرسش و کنجکاوی است. این کشورها – از کوبا و کره شمالی گرفته تا ویتنام، چین و اتحاد جماهیر شوروی سابق – هر کدام روایت‌ها و واقعیت‌های خاص خود را دارند.

در این گزارش، به بازگویی تجربه واقعی زندگی در کشورهای کمونیستی در سال‌های اخیر می‌پردازیم؛ روایتی متکی بر گفته‌ها و خاطرات گردشگران ماجراجو، مهاجران کنجکاو و فعالان سیاسی که از نزدیک زندگی در این جوامع را لمس کرده‌اند.

این روایت‌ها به صورت گزارش‌گونه و توصیفی، همراه با نقل‌قول‌ها و مصاحبه‌ها، تصویری چندجانبه از زندگی روزمره زیر سایه حکومت‌های کمونیستی ارائه می‌دهد.

در هر بخش، با تمرکز بر یک کشور، از حال‌و‌هوای خیابان‌ها و معاش مردم عادی گرفته تا محدودیت‌ها، شگفتی‌ها و چالش‌هایی که مسافران یا ساکنان خارجی با آن روبه‌رو شده‌اند صحبت می‌کنیم. همچنین تفاوت‌ها و شباهت‌های این کشورها را بررسی کرده و در انتها یک جدول مقایسه‌ای، مهم‌ترین ویژگی‌های تجربه زندگی در این جوامع را در کنار هم قرار می‌دهد.

تجربه زندگی در کوبا: بهشت گرمسیری با طعم واقعیت‌های سخت

کوبا به عنوان یکی از آخرین کشورهای کمونیستی نیمکره غربی، ترکیبی شگفت‌انگیز از زیبایی‌های کارائیبی و چالش‌های ناشی از سال‌ها انزوا و تحریم را به نمایش می‌گذارد.

گردشگرانی که به کوبا سفر کرده‌اند اغلب دوگانه‌ای از شادی و دشواری را گزارش می‌کنند.

کریستینا گالباتو، یک گردشگر، در خاطرات خود اعتراف می‌کند: کوبا یکی از دشوارترین مقاصدی بوده که به آن سفر کرده، هرچند بسیاری در شبکه‌های اجتماعی فقط از جنبه‌های رنگارنگ و زیبا یاد می‌کنند. او نقل می‌کند که بسیاری از توریست‌ها در مواجهه نزدیک‌تر با واقعیت‌های کوبا اذعان دارند «کوبا قلبم را شکست… سفر سختی بود و هنوز نتوانسته‌ام آن را هضم کنم». این عبارات منعکس‌کننده چالشی است که در پس عکس‌های رنگارنگ هاوانا پنهان شده است؛ کشوری شگفت‌انگیز و سرزنده، اما هم‌زمان سخت و صبور‌کننده برای مسافرانی که با کمبودهای روزمره و ساختار متفاوت اجتماعی آن روبه‌رو می‌شوند.

 

زندگی روزمره در کوبا برای مردم محلی با سادگی و بعضاً کمبود همراه است. سیستم کوپنی توزیع غذا، خودروهای کلاسیک قدیمی در خیابان‌ها، و دسترسی محدود به اینترنت یا کالاهای خارجی از واقعیت‌های زندگی عادی در این کشور هستند.

با این وجود، روحیه جمعی و سرزندگی فرهنگی مردم – از موسیقی و رقص گرفته تا مهمان‌نوازی کوبایی – اغلب گردشگران را مجذوب می‌کند. یک گردشگر ایرانی در سفرنامه خود، کوبا را کشوری با «انقلاب، مردمان شاد، سیگار برگ و چه‌گوارا» توصیف کرده است که ترکیبی از تاریخ پرفرازونشیب و فرهنگ غنی را به نمایش می‌گذارد. این شادی ظاهری اما نمی‌تواند پنهان‌کننده واقعیت‌های سیاسی و اقتصادی باشد که زندگی را برای بسیاری دشوار کرده است.

کوبا از منظر سیاسی به عنوان یک کشور کمونیست

از منظر سیاسی، حکومت کمونیستی کوبا آزادی‌های مدنی محدودی را اعمال می‌کند و سال‌ها تحت تحریم و فشار خارجی بوده است. روزنامه‌نگاران مستقل و فعالان منتقد با خطر سرکوب جدی مواجه‌اند. به عنوان نمونه، خوزه لوئیس تان استرادا روزنامه‌نگار ۲۸ ساله کوبایی، پس از ماه‌ها تحمل فشار و از دست دادن شغل خود به دلیل انتقاد از حکومت، ناچار شد برای ادامه کارش کشور را ترک کند.

او که حتی برای اولین بار سوار هواپیما می‌شد، در دسامبر ۲۰۲۴ راهی تبعید شد چون احساس می‌کرد تنها راه حفاظت از خود و خانواده‌اش، خروج از کوباست. این روزنامه‌نگار پس از اخراج از دانشگاه به خاطر انتقاد از رژیم، به رسانه‌های خارج از کوبا مطلب می‌فرستاد.

اما مقامات واکنش نشان دادند: او یک بار بازداشت و جریمه شد و سپس احضاریه پلیس دریافت کرد. تان استرادا می‌گوید در ماه‌های آخر حضورش در کوبا، پلیس حتی اطراف خانه‌اش کشیک می‌داد و تمام خانواده‌اش تحت نظر بودند.

سرانجام با تصویب قوانین جدیدی که هرگونه سخن ضد دولتی را ممنوع و رسانه‌های غیردولتی را مجبور به کسب مجوز از دولت می‌کرد، او تصمیم به فرار گرفت. این روایت به خوبی نشان می‌دهد که در کوبا، پشت لبخندهای مردم و مناظر زیبای هاوانا، فضایی امنیتی برای منتقدان حکمفرماست و تجربه زیستن یک فعال یا روزنامه‌نگار مستقل می‌تواند به قیمت ترک وطن تمام شود.

 

با همه این تفاسیر، کوبا برای بسیاری از گردشگران همچنان مقصدی منحصربه‌فرد است. ترکیب تضادها – از سواحل نقره‌فام و کوچه‌های قدیمی هاوانا تا پوسترهای انقلابی چگوارا و صف‌های مردم برای کالاهای اساسی، تصویری ماندگار در ذهن مسافران ایجاد می‌کند. یک خبرنگار خارجی توصیف می‌کرد که خیابان‌های کوبا با ماشین‌های کلاسیک آمریکایی دهه ۵۰ و بناهای رنگارنگ، گویی از دل تاریخ بیرون آمده‌اند، اما کافی است با یک کوبایی هم‌صحبت شوید تا از چالش‌های روزمره تحت حکومت تک‌حزبی و تحریم‌های کمرشکن باخبر شوید. به همین خاطر، تجربه زندگی در کوبا آمیزه‌ای است از لذت و دشواری، امید و ناامیدی – چیزی که تنها با شنیدن روایت‌های دست اول می‌توان آن را درک کرد.

تجربه زندگی در کره شمالی: سفر به سرزمین ممنوعه

کره شمالی، مرموزترین و منزوی‌ترین کشور کمونیستی جهان، همواره با هاله‌ای از اسرار و داستان‌های دهان‌به‌دهان همراه بوده است. گردشگری در کره شمالی خود ماجرایی کم‌نظیر است؛ سفری که برخی آن را “چالش‌برانگیز و شبیه هیچ جای دیگر” توصیف می‌کنند.

ورود به این کشور فقط از طریق تورهای رسمی مورد تأیید دولت ممکن است و هیچ‌کس اجازه سفر مستقل ندارد. به محض پیاده شدن در پیونگ‌یانگ، دو راهنمای دولتی شما را همراهی می‌کنند و تمام برنامه‌ سفر از پیش تعیین‌شده و کنترل‌شده است.

یک گردشگر فارسی‌زبان می‌نویسد: کره شمالی ۲۰ سال است که توریست می‌پذیرد اما فقط در قالب تورهای مورد تأیید خودش. سفر به این کشور شبیه هیچ کشور دیگری نیست. این بدان معناست که توریست‌ها تنها آنچه را خواهند دید که حکومت مایل است نشان دهد – واقعیتی شبیه به یک نمایش ترومن با مقیاس ملی.

 

ایلیا وسکرنسکی، بلاگر سفر روس که جزو نخستین گردشگران خارجی پس از بازگشایی مرزهای کره شمالی در سال ۲۰۲۴ بود، تجربه خود را چنین خلاصه می‌کند: «تمام این سفر برایم کاملاً شوکه‌کننده و غافلگیرکننده بود».

او و گروهش پس از چهار سال قطع کامل گردشگری (به دلیل همه‌گیری)، اجازه یافتند در یک تور چهار روزه از پیونگ‌یانگ و یک پیست اسکی بازدید کنند. اما حتی از لحظه سوار شدن به هواپیمای کره‌شمالی در ولادی‌وستوک، متوجه شدند که تحت نظر دقیق مقامات هستند و آزادی عمل‌شان به شدت محدود است. وسکرنسکی می‌گوید به محض ورود، مأموران تلاش کردند جلوی فیلم‌برداری آزادانه او را بگیرند و هر گام آن‌ها تحت مراقبت بود. او در توصیف احساس خود از این سفر می‌گوید انتظار داشت فرهنگ و شرایط متفاوت باشد اما واقعیت کره شمالی فراتر از تصوراتش، سراسر شگفتی همراه با محدودیت بود.

زندگی در کره شمالی از دیدگاه توریست ها

گردشگران غربی دیگر نیز روایت‌های مشابهی دارند. لیزا جکسون، نویسنده و گردشگری که در یک تور سازمان‌یافته کره شمالی شرکت کرده بود، می‌گوید هنگام تماس تلفنی با همسرش در هتل، با آگاهی از شنود احتمالی، مکالمه را بسیار کوتاه و محتاطانه انجام داد. او همچنین نگرانی خود را از دیدن کشاورزانی که هنوز با دست در مزارع برنج کار می‌کردند و اینکه اجازه هیچ تعامل مستقیمی با مردم محلی جز راهنمایان را نداشتند یادآور شد.

طبق گزارش یورونیوز، راهنمایان به گردشگران خارجی تأکید می‌کنند که «به رهبران توهین نکنید، به ایدئولوژی بی‌احترامی نکنید و از قضاوت کردن بپرهیزید» – قوانینی نانوشته که تخطی از آن‌ها عواقب خطرناکی خواهد داشت.

یک نمونه ترسناک از این عواقب، سرنوشت اوتو وارمبیر دانشجوی آمریکایی است؛ او به جرم تلاش برای برداشتن یک پوستر تبلیغاتی از دیوار هتل، به ۱۵ سال کار اجباری محکوم شد و در حالی که در حالت کما بود پس از ۱۷ ماه به آمریکا بازگردانده شد و اندکی بعد درگذشت. خانواده‌اش اعلام کردند که وی دچار آسیب مغزی شدید ناشی از «شکنجه و آزار وحشیانه» در دوران بازداشت شده بود. این واقعه هشداری جدی است که نشان می‌دهد حتی یک اقدام به ظاهر ساده توسط یک توریست می‌تواند در کره شمالی بهای سنگینی داشته باشد.

 

زندگی روزمره مردم کره شمالی از دید محدود توریست‌ها، آمیزه‌ای است از انضباط جمعی، تبلیغات دولتی فراگیر و کمبودهای مزمن. شهر پیونگ‌یانگ که ویترین حکومت محسوب می‌شود، خیابان‌هایی پهن اما نسبتاً خلوت، بناهای یادبود عظیم رهبران و رژه‌های منظم دارد.

در مقابل، روستاها و شهرهای کوچک تقریباً از دید گردشگران پنهان می‌مانند. جو (یکی از راهنمایان تور لیزا جکسون) پس از پایان سفر به گروه گفت: «شاید فکر کنید من این حرف را به همه گروه‌ها می‌گویم، اما گروه شما واقعاً خاص بود». لیزا هنگام خداحافظی در ایستگاه قطار احساساتی شد و اشک ریخت؛ همسفرش با تعجب به او گفت: «تو باید تنها کسی باشی که زمان ترک کره‌شمالی گریه می‌کنی».

این واکنش احساسی نشان می‌دهد که حتی در یک تور کنترل‌شده، تضاد بین جذابیت‌های نمایشی کره شمالی و واقعیت سرد و سخت آن می‌تواند عمیقاً بر روحیه فرد اثر بگذارد. به بیان دیگر، تجربه زندگی در کره شمالی، حتی اگر برای چند روز و در نقش یک ناظر خارجی باشد، تجربه‌ای است تکان‌دهنده، پر از شگفتی‌های ساختگی و واقعی، که مسافر را با انبوهی از پرسش‌ها و احساسات ضدونقیض ترک می‌کند.

زندگی در ویتنام یک کشور کمونیست
زندگی در ویتنام یک کشور کمونیست

تجربه زندگی در ویتنام: کمونیسم در نقاب بازار

ویتنام امروز، کشوری است با حاکمیت حزب کمونیست اما اقتصادی پرجنب‌وجوش و جامعه‌ای در حال تغییر سریع. تجربه زندگی در ویتنام برای بسیاری از خارجی‌ها غافلگیرکننده است، زیرا آن تصویر کلیشه‌ای از یک کشور کمونیستی سخت‌گیر را کمتر در زندگی روزمره مردم می‌بینند. در ویتنام، کمونیسم چهره‌ای متفاوت پیدا کرده است – نوعی سازش بین اقتدار سیاسی تک‌حزبی و پویایی یک اقتصاد بازار آزاد. پس از اصلاحات «دوی موی» (نوسازی اقتصادی) در دهه ۱۹۸۰، ویتنام مسیر رشد سرمایه‌داری را در پیش گرفت، هرچند قدرت سیاسی همچنان در انحصار حزب کمونیست باقی ماند.

 

یک منبع خارجی در سال 2025 گزارش می‌دهد که زندگی در ویتنام عملاً مانند زندگی در هر کشور دیگری است، شاید حتی سرمایه‌داری‌تر از بسیاری کشورهای سرمایه‌دار! بعد از تنها یک دقیقه گشت‌و‌گذار در هانوی، هر تازه‌واردی متوجه می‌شود که این شهر «مظهر سرمایه‌داری افسارگسیخته» است.

فروشندگان خیابانی در هر گوشه مشغول تجارت‌اند؛ مغازه‌ها و کافه‌های خصوصی، هتل‌های خانوادگی (به جای تملک دولتی) به وفور دیده می‌شوند و اکثر مردم به کسب‌وکارهای کوچک مشغول‌اند. به تعبیری، ویتنام امروز از نظر سبک زندگی و فعالیت‌های اقتصادی، بیش از آنکه یادآور مدل کمونیستی باشد، شبیه اقتصادهای پررونق آسیایی است.

یک کارشناس مهاجرت عنوان می‌کند که «ویتنام کشوری بسیار خارجی‌دوست است و دولت صمیمانه می‌خواهد گردشگران بیشتری را جذب کند». همین امر موجب شده شهرهایی چون هوشی‌مین و دانانگ پر از کافه‌های مدرن، استارتاپ‌های فناوری و جامعه رو به رشد مهاجران خارجی باشد.

البته این آزادی اقتصادی، به معنای آزادی سیاسی نیست. رژیم حاکم ویتنام همچنان با منتقدان و فعالان برخورد سختی دارد و آزادی بیان و رسانه‌ها محدود است. رسانه‌ها همگی تحت نظارت دولت‌اند و هرگونه تشکل یا حزبی خارج از چارچوب حزب کمونیست مجاز نیست.

به عنوان نمونه، در سال ۲۰۱۷ یکی از وبلاگ‌نویسان سرشناس ویتنام با نام مستعار “مادر قارچ” (گوین نگوک نهو کوین) به جرم “تبلیغ علیه دولت” به ۱۰ سال زندان محکوم شد. گوین نگوک نهو کوین که مادر دو فرزند است، سال‌ها در وبلاگ خود درباره بی‌عدالتی‌های اجتماعی و فساد زیست‌محیطی می‌نوشت و به نمادی برای منتقدان تبدیل شده بود.

محاکمه یک‌روزه و حکم سنگین او واکنش‌های بین‌المللی گسترده‌ای در پی داشت و گروه‌های حقوق بشری این اقدام را «ظالمانه» خواندند. چنین رویدادی یادآور آن است که حکومت کمونیستی ویتنام علی‌رغم فضای بازاری و پرجنب‌وجوش، در حوزه سیاسی همچنان تحمل پایینی در برابر مخالفان دارد.

فعالان، روزنامه‌نگاران مستقل و حتی شهروندان عادی که به‌طور علنی از دولت انتقاد کنند ممکن است با زندان‌های طولانی‌مدت مواجه شوند.

آزادی در یک کشور کمونیست همچون ویتنام

با این حال، بسیاری از خارجی‌ها تجربه روزمره زندگی در ویتنام را مثبت ارزیابی می‌کنند. ویتنامی‌ها مردمانی مهمان‌نواز و خونگرم توصیف می‌شوند که با وجود گذشته پرفرازونشیب (جنگ‌ها و فقر دهه‌های قبل)، اکنون با امید به آینده‌ای بهتر کار می‌کنند. صدای موسیقی خیابانی در محله‌های قدیمی هانوی، عطر غذاهای خیابانی در سایگون، و مناظر زیبای طبیعی از خلیج هالونگ تا کوه‌های ساپا، همه دست به دست هم می‌دهند تا زندگی در ویتنام برای یک خارجی سرشار از رنگ و هیجان باشد.

تنها زمانی که صحبت سیاست به میان می‌آید یا پای سانسور و نظارت دولتی در میان است، حضور کم‌رنگ آزادی‌ها احساس می‌شود. مثلاً اینترنت در ویتنام تا حدی تحت کنترل است؛ برخی شبکه‌های اجتماعی یا سایت‌ها گاهی فیلتر می‌شوند، اما نه به شدت چین یا کره شمالی.

گردشگران و ساکنان خارجی معمولاً با این موارد از طریق ابزارهایی مثل VPN کنار می‌آیند و دولت هم نگاهی عمل‌گرایانه دارد، تا زمانی که نظم سیاسی تهدید نشود، حضور خارجی‌ها و سبک زندگی متفاوت‌شان تحمل می‌شود.

 

در مجموع، تجربه زندگی در ویتنام برای کسانی که آن را از سر گذرانده‌اند، ترکیبی است از آسودگی و رشد اقتصادی در کنار کنترل سیاسی تک‌حزبی. این کشور نشان می‌دهد که یک سیستم کمونیستی چگونه می‌تواند با اقتصاد بازار تلفیق شود، فضایی که در آن ممکن است صبح‌ها صدای تبلیغات دولتی از بلندگوهای خیابان پخش شود و عصرها جوانان در کافه‌های مدرن به اینترنت (نسبتاً آزاد) متصل شوند.

روایت‌های دست اول از ویتنام، چه از زبان یک کوله‌گرد اروپایی که سوار بر موتور از شمال به جنوب آن را پیموده، چه از زبان یک کارآفرین خارجی که در سایگون کسب‌وکاری راه انداخته، همگی بر یک نکته تأکید دارند: ویتنام کشوری در حال گذار و تغییر است؛ ترکیبی از گذشته سوسیالیستی و حال سرمایه‌داری که زندگی روزمره را شکل خاصی بخشیده است.

تجربه زندگی در چین: ابرقدرت سرخ زیر ذره‌بین

چین کمونیست، پهناورترین کشور جهان از نظر جمعیت، نمونه‌ای منحصربه‌فرد از ترکیب اقتدار سیاسی سخت‌گیرانه و پویایی اقتصادی خیره‌کننده است.

زندگی در چین برای خارجی‌ها ممکن است در نگاه اول تفاوت چندانی با سایر کشورهای در حال توسعه نداشته باشد: شهرهای بزرگ مملو از آسمان‌خراش‌ها، فروشگاه‌های شلوغ، رستوران‌های متنوع و فناوری پیشرفته؛ اما با اندکی دقت می‌توان متوجه شد که یک نظارت نامرئی همه‌جا حضور دارد. دولت چین یکی از سخت‌گیرانه‌ترین سیستم‌های سانسور و نظارت رسانه‌ای در جهان را اداره می‌کند.

اینترنت پشت «دیوار بزرگ آتشین» قرار دارد و شبکه‌های اجتماعی محبوب جهانی مانند فیس‌بوک، اینستاگرام، توییتر و سرویس‌های گوگل برای کاربران داخل چین مسدود هستند.

شهروندان و ساکنان باید از پلتفرم‌های بومی و تحت نظارت دولت استفاده کنند یا با دور زدن فیلترینگ (از طریق VPN) نیازهای آنلاین خود را برطرف سازند. حتی این کار نیز خالی از ریسک نیست؛ هرچند دولت در عمل اغلب با خارجی‌هایی که VPN استفاده می‌کنند مدارا می‌کند، ولی خودسانسوری به بخشی از زندگی روزانه بدل شده است.

خبرنگاران و فعالانی که پا را فراتر بگذارند، با تهدیدهای جدی‌تری روبه‌رو می‌شوند. به گزارش شورای روابط خارجی آمریکا، حکومت چین از «شکایت‌های حقوقی، بازداشت و دیگر ابزارها برای وادار کردن خبرنگاران و رسانه‌ها به سانسور خود» بهره می‌گیرد و ده‌ها روزنامه‌نگار را به دلیل سرپیچی از خط قرمزها زندانی کرده است (تنها در سال ۲۰۱۷، ۳۸ خبرنگار زندانی شده بودند).

 

با این حال، زندگی روزمره در چین برای مردم عادی و حتی مهاجران خارجی در بسیاری زمینه‌ها راحت و مدرن است. زیرساخت‌های چین، از متروهای پیشرفته و قطارهای سریع‌السیر گرفته تا سیستم‌های پرداخت دیجیتال، زندگی شهری را آسان کرده‌اند. هزینه‌های زندگی (بیرون از کلان‌شهرهای گران مثل شانگهای) برای یک استاندارد متوسط اغلب کمتر از غرب است و همان‌طور که برخی خارجی‌ها اشاره کرده‌اند، «همه چیز در چین کار می‌کند».

 اما در کنار این راحتی، احساس نظارت دائمی نیز وجود دارد: دوربین‌های مدار بسته فراگیر با قابلیت تشخیص چهره در معابر، سیستم‌های امتیاز اجتماعی (Social Credit) که رفتار شهروندان را پایش می‌کنند، و کنترل شدید محتوا در مدارس و رسانه‌ها. بسیاری از مهاجران پس از مدتی این موضوع را درونی می‌کنند و یاد می‌گیرند چگونه با آن کنار بیایند. به قول یک آمریکایی که ۵ سال در چین زندگی کرده: «زندگی در چین خاطرات فراموش‌نشدنی، دوستی‌های عمیق و فرصت‌های شغلی فوق‌العاده‌ای برایم داشت، اما پشت این ظواهر فریبنده، یک واقعیت تاریک‌تر و انکار‌ناپذیر هم بود».

او از احساس تنهایی و ایزولگی سخن می‌گوید که به مرور بر بسیاری از خارجی‌ها مستولی می‌شود – احساسی که ناشی از شکاف فرهنگی، زبانی و دیوار نامرئی نظارت و سانسور است. به بیان او، ابتدا همه‌چیز هیجان‌انگیز است؛ یاد گرفتن زبان، غذاهای جدید، نقش «خارجی» را داشتن. اما کم‌کم آن تازگی رنگ می‌بازد و خود را چون «ناظری پشت شیشه» حس می‌کنی که هرگز کاملاً جزئی از جامعه نیست.

چین کشوری مدرن با اقتصادی قوی اما کمونیست

برای چینی‌های عادی، مزایا و معایب زندگی تحت حکومت کمونیست در تمام ابعاد تنیده شده است. از یک سو، دولت ثبات سیاسی، رشد اقتصادی و توسعه چشمگیر زیرساخت‌ها را به ارمغان آورده که سطح زندگی میلیون‌ها نفر را بالا برده است. دسترسی به آموزش و امکانات به شکل بی‌سابقه‌ای افزایش یافته و فرصت‌های شغلی فراوانی ایجاد شده است. از سوی دیگر، نبود آزادی بیان و تک‌‌صدایی سیاسی، فشار زیادی بر قشر روشنفکر و منتقد وارد می‌کند.

نمونه‌های شناخته‌شده‌ای چون لیو شیائوبو (برنده جایزه صلح نوبل) که سال‌ها زندانی بود، یا Ai Weiwei هنرمند منتقد که مدتی بازداشت خانگی شد، نشانگر برخورد حکومت با صدای مخالف است. شهروندان معمولی نیز به‌خوبی می‌دانند که انتقاد علنی از دولت یا سازمان‌دهی اعتراضی هرچند کوچک، می‌تواند پیامدهایی شدید داشته باشد.

با این حال، بخش قابل‌توجهی از مردم چین از وضعیت موجود حمایت یا حداقل تمکین می‌کنند؛ به‌خصوص نسل جدید که رفاه مادی بی‌سابقه‌ای را تجربه کرده‌ و خاطره‌ای از دوران پرتلاطم گذشته (مثلاً انقلاب فرهنگی یا وقایع تیان‌آن‌من) ندارند، آزادی‌های فردی را بیشتر در حوزه اقتصادی و سبک زندگی جست‌وجو می‌کنند تا در عرصه سیاست.

 

از دید یک خارجی، تجربه زندگی در چین مملو از تناقض‌های جذاب است: شما می‌توانید در پکن به راحتی با یک اپلیکیشن موبایل غذا سفارش دهید، تاکسی بگیرید، کرایه‌خانه بپردازید و حتی گداهای خیابان کد QR دارند، اما همان موبایل شما توسط فایروال بزرگ چین محدود شده و بسیاری از سایت‌های دلخواه‌تان را باز نمی‌کند.

شما در شانگهای می‌توانید شیک‌ترین زندگی شبانه را تجربه کنید، اما باید بدانید هر مکالمه آنلاین ممکن است ضبط شود. این کشور پهناور به قول معروف «عادی و غیرعادی» را در هم آمیخته است، عادی از حیث کار و زندگی روزمره مردم که شباهت‌های زیادی به جوامع مدرن دارد، و غیرعادی به خاطر کنترل نامرئی و حضور پررنگ دولت در همه جا. روایت‌های مهاجران و مسافران نشان می‌دهد که چین در عین آنکه آسان می‌گیرد، در جای لازم سخت می‌گیرد؛ شما آزادید هر طور که می‌خواهید ثروتمند شوید و زندگی کنید، به شرط آنکه خط قرمزهای حزب را رعایت کنید.

تجربه زندگی در شوروی سابق: خاطره جمعی از کمونیسم

اتحاد جماهیر شوروی – که به مدت هفت دهه نماد کمونیسم در جهان بود – هرچند امروز دیگر وجود ندارد، اما تجربه زندگی در شوروی همچنان از زبان کسانی که در آن دوران زیسته‌اند شنیدنی و درس‌آموز است. شوروی سابق نمونه‌ای بود از یک جامعه کاملاً مرکزی و ایدئولوژیک که مردمش در عین برخورداری از برخی حمایت‌های اجتماعی، با محدودیت‌های شدیدی در آزادی‌ها و کمبود کالاهای مصرفی مواجه بودند. روایت‌های شهروندان عادی شوروی ترکیبی است از نوستالژی یک زندگی ساده و منسجم در کنار یادآوری دشواری‌های آن دوران.

آنا مالیوکووا، که کودکی و جوانی‌اش را در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در شوروی گذرانده، در خاطرات خود می‌نویسد: «مردم چیز زیادی نداشتند، اما به‌قدر کافی داشتند که زندگی آبرومندانه‌ای داشته باشند و همه تقریباً در یک قایق بودند».

او تصویری از یک محله کارگری شوروی ترسیم می‌کند: ساختمان‌های آپارتمانی ساده اما محصور در محوطه‌های سبز، همسایه‌هایی که همدیگر را می‌شناختند، بچه‌هایی که در زمین‌های بازی خاکی مشترک بزرگ می‌شدند، صف‌هایی که برای خرید مایحتاج تشکیل می‌شد اما کسی از گرسنگی نمی‌مرد.

این توصیف نشان می‌دهد چگونه در جامعه‌ای که برابری (هرچند نسبی) حاکم بود، حس همبستگی جمعی و زندگی ساده به یادماندنی شده است. بسیاری از خانواده‌ها به خدمات درمانی و آموزشی رایگان دسترسی داشتند، ثبات شغلی داشتند و جرم و جنایت خیابانی پایین بود. والدین آنا به او گفته بودند که آن دوران باثبات بود و آدم می‌دانست فردا چه انتظار دارد؛ اما با فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱، زندگی همان‌گونه که می‌شناختند به پایان رسید و ثبات از میان رفت. فروپاشی، هرچند آزادی‌های سیاسی و اقتصادی جدیدی آورد، اما ناامنی اقتصادی و اجتماعی دهه ۹۰ را نیز به دنبال داشت که بسیاری از مردم عادی را دچار مشکل کرد.

 

البته دوران شوروی برای همه هم خوشایند و ساده نبود. یک روی دیگر سکه، سرکوب سیاسی و فضای خوف‌آور امنیتی بود که خصوصاً در دوره‌های استالین و پس از آن، بسیاری از روشنفکران و منتقدان را گرفتار خود کرد. در اتحاد شوروی، اپوزیسیون سیاسی تقریباً نامرئی بود و اگر هم شکل می‌گرفت، بلافاصله با زور خرد می‌شد.

هر صدای مخالف یا حتی منتقد ملایم، با پاسخی سخت مواجه می‌شد؛ از اخراج و تبعید گرفته تا زندانی شدن در اردوگاه‌های کار اجباری (گولاگ) یا حبس در تیمارستان‌های روانی از مردم عادی یاد گرفته بودند که در حضور دیگران حرف دل‌شان را نزنند. کا‌گ‌ب (پلیس مخفی شوروی) با شبکه گسترده خبرچینان، فضایی ایجاد کرده بود که در آن بی‌اعتمادی و ترس از عواقب حرف‌های نسنجیده همواره وجود داشت. با این همه، برخی نیز به طور خصوصی از وضعیت انتقاد می‌کردند یا لطیفه‌های سیاسی زیرلبی می‌گفتند – گونه‌ای از طنز تلخ که بخشی از فرهنگ غیررسمی شوروی شده بود.

 

در زندگی روزمره شوروی، کمبود کالاهای مصرفی بخش جدایی‌ناپذیر خاطرات بسیاری است. مردم برای خرید گوشت، کره، لباس و لوازم منزل اغلب باید در صف‌های طولانی می‌ایستادند یا از روابط استفاده می‌کردند. اجناس لوکس یا وارداتی تقریباً نایاب بود، مگر برای قشر نخبه حزبی که فروشگاه‌های ویژه (فقط برای اعضای حزب) در اختیار داشتند. به گفته آنا مالیوکووا، در شوروی همه برابر بودند اما برخی برابرتر بودند – اشاره به وجود طبقه‌ی برخوردار ویژه‌ای که از امتیازات خاص بهره‌مند بودند، مانند دسترسی به اجناس خارجی یا امکان سفر به خارج.

این نابرابری پنهان اغلب با فساد (رشوه‌دهی و پارتی‌بازی) همراه بود که اگرچه برخلاف ایدئولوژی رسمی بود، اما در عمل برای گذران زندگی بهتر، بسیاری به آن متوسل می‌شدند.

 

با تمام این تفاسیر، آنچه در ذهن بخش زیادی از مردم سابق شوروی باقی مانده، ترکیبی پیچیده از دلتنگی و نقد است. دلتنگی برای احساس امنیت شغلی، خدمات اجتماعی همگانی، قدرت بین‌المللی کشورشان و زندگی ساده‌تر؛ و نقد به نبود آزادی، رکود اقتصادی دهه‌های آخر و سرکوب سیاسی. امروز که با افرادی از نسل‌های قدیم در روسیه یا دیگر جمهوری‌های سابق صحبت کنیم، شاید بشنویم که «در شوروی زندگی آرام و امن بود، اما آزادی نبود». یک مصاحبه‌شونده مسن در مسکو اظهار داشت اکنون روس‌ها «به‌طور متوسط بهتر و بیشتر عمر می‌کنند و آزادی حرکت و ارتباط دارند، اما آن حس برابری و برادری گذشته از بین رفته است». چنین احساساتی نشان می‌دهد تجربه زندگی در شوروی برای آن نسل، به مثابه زیستن در یک سیستم آرمان‌گرایانه بود که در عمل هم دستاوردهای واقعی (آموزش و بهداشت رایگان، صنعتی‌شدن سریع، پیروزی در جنگ) داشت و هم کمبودها و کاستی‌های فراوان (صف‌های نان، مسکن‌های اشتراکی شلوغ، تبلیغات خشک ایدئولوژیک)**.

روایت‌های دست اول – چه از زبان یک پدربزرگ روس که از روزهای جنگ و صف نان می‌گوید و چه از زبان یک مادر گرجی که دلتنگ مهدکودک رایگان دولتی برای نوه‌هایش است – همه در کنار هم تصویری غنی از زندگی روزانه در پشت پرده آهنین ارائه می‌دهند.

 

در پایان، تجربه زیسته در شوروی به عنوان یک آینه تاریخی برای کشورهای کمونیستی امروزی نیز عمل می‌کند. بسیاری از چالش‌هایی که امروزه در کوبا، کره شمالی، چین یا ویتنام می‌بینیم، مانند تنش میان رفاه مادی و آزادی فردی، یا میان پروپاگاندا و واقعیت‌های زندگی مردم – در ابعاد دیگری در شوروی سابق نیز وجود داشته است. از این رو، نگاه به خاطرات و روایت‌های آن دوران می‌تواند درک عمیق‌تری از وضعیت کنونی دیگر کشورهای کمونیستی به ما بدهد.

مقایسه تجربیات زندگی در کشورهای کمونیستی

برای جمع‌بندی، در جدول زیر نگاهی گذرا و مقایسه‌ای به ویژگی‌های کلیدی تجربه زندگی در هر یک از این پنج کشور کمونیستی (چه کنونی و چه پیشین) انداخته‌ایم. این مقایسه بر اساس روایت‌های مستند و مشاهدات افرادی است که از نزدیک این جوامع را لمس کرده‌اند:

کشور وضعیت سیاسی و آزادی‌ها زندگی روزمره و معیشت مردم تجربه گردشگران و خارجی‌ها
کوبا حکومت تک‌حزبی کمونیستی؛ آزادی بیان بشدت محدود؛ رسانه‌ها دولتی؛ مخالفان تحت فشار و تبعید. اقتصاد دولتی با چاشنی خصوصی‌سازی محدود؛ کمبود کالاهای وارداتی و سیستم کوپنی؛ سطح زندگی متوسط با خدمات بهداشت و آموزش رایگان؛ شادی و موسیقی در فرهنگ مردم علی‌رغم مشکلات. سفر آزاد برای گردشگران اما زیرساخت توریسم در حال توسعه و بعضاً ابتدایی؛ جذابیت‌های تاریخی و فرهنگی زیاد؛ گردشگران ترکیب شگفتی و سختی را احساس می‌کنند (مثلاً تحسین خودروهای کلاسیک و گلایه از امکانات محدود).
کره شمالی حکومت مطلقه خانوادگی تحت ایدئولوژی جوچه؛ هیچ مخالفتی تحمل نمی‌شود؛ فضای پلیسی و امنیتی شدید؛ شهروندان در معرض تبلیغات دولتی مداوم؛ تقریباً بدون دسترسی به اطلاعات خارجی. اقتصاد بسته و دچار کمبود مزمن؛ بیشتر جمعیت با جیره‌بندی زندگی می‌کنند؛ وفاداری ایدئولوژیک از کودکی آموزش داده می‌شود؛ زندگی روزمره زیر سایهٔ کیش شخصیت رهبران و قوانین سخت (لباس، آرایش مو، تفریحات کنترل‌شده). سفر فقط با تورهای رسمی امکان‌پذیر؛ توریست‌ها همواره با راهنما همراهند و تعامل با مردم عادی ممنوع است؛ بناهای عظیم و برنامه‌های نمایشی سازماندهی‌شده برای نمایش به خارجی‌ها؛ تجربه‌ای مرموز، محدود و پراحساس دوگانه – ترکیبی از کنجکاوی، حیرت و دلهره.
ویتنام حکومت تک‌حزبی کمونیست اما نسبتاً عمل‌گرا؛ آزادی سیاسی محدود و انتقاد علنی ممنوع (منتقدان زندانی می‌شوند)؛ رسانه‌ها نیمه‌آزاد با سانسور موضوعات حساس؛ تمرکز بر ثبات و توسعه اقتصادی. اقتصاد بازارمحور پویا تحت نظارت دولت؛ رشد طبقه متوسط و کارآفرین؛ زندگی مردم شبیه سایر کشورهای در حال توسعه آسیا (خریدوفروش آزاد، شرکت‌های خصوصی فراوان)؛ حفظ برخی خدمات اجتماعی دولتی؛ فرهنگ سنتی در کنار مدرنیته (مثلاً تلفیق معابد بودایی با مراکز خرید مدرن). گردشگری بین‌المللی آزاد و رو به رشد؛ مردم محلی بسیار مهمان‌نواز؛ هزینه‌ها پایین و امکانات مناسب؛ خارجی‌ها زندگی در ویتنام را راحت و پرهیجان می‌یابند؛ تنها مانع گاهی سانسور اینترنت یا اجتناب از موضوعات سیاسی است. ویتنام برای خارجی‌ها ترکیبی از زیبایی طبیعی، غذای عالی و آزادی اجتماعی تقریباً کامل (جز حوزه سیاست) ارائه می‌دهد.
چین حاکمیت مقتدر حزب کمونیست؛ آزادی سیاسی محدود (هرگونه تشکل مخالف ممنوع)؛ سانسور وسیع رسانه‌ها و اینترنت (فایروال بزرگ)؛ نظارت دیجیتال (دوربین‌های فراوان، سیستم امتیاز اجتماعی)؛ تحمل مخالفان بسیار کم (بازداشت و کنترل شدید فعالان). دومین اقتصاد بزرگ دنیا با استاندارد زندگی متغیر (شهرهای ساحلی پیشرفته، روستاهای دورافتاده کمتر توسعه‌یافته)؛ فرصت‌های شغلی و رفاهی گسترده در شهرهای بزرگ؛ زندگی مردم آمیخته با فناوری (پرداخت موبایلی، تجارت آنلاین) اما زیر چتر نظارتی دولت؛ تأکید بر پیشرفت آموزشی و ملی‌گرایی در زندگی روزمره. جذب گسترده سرمایه‌گذاران و مهاجران کاری؛ شهرهای جهانی مثل شانگهای و پکن میزبان خارجی‌های فراوان با امکانات مدرن؛ گردشگران آزادانه سفر می‌کنند اما اینترنت محدود را باید با VPN دور بزنند؛ برخورد مردم عادی با خارجی‌ها دوستانه است ولی خارجی‌ها باید به حساسیت‌های فرهنگی-سیاسی آگاه باشند (مثلاً خودسانسوری در اظهارنظر سیاسی)؛ در کل تجربه‌ای راحت و مدرن اما همراه با آگاهی از یک نظارت نامرئی دائمی.
شوروی سابق حکومت کمونیستی تک‌حزبی (تا 1991)؛ آزادی‌های فردی بسیار محدود (به‌ویژه در دهه‌های استالین و پس از آن)؛ مخالفان و منتقدان تحت تعقیب کاگ‌ب و مواجه با تبعید، زندان یا اعدام؛ فضای ایدئولوژیک و پروپاگاندایی شدید اما با گذر زمان کمی بازتر در دوره‌های آخر. زندگی تحت اقتصاد دولتی متمرکز؛ اشتغال و مسکن تضمینی برای اکثر مردم ولی کالاهای مصرفی کمیاب و صف‌های طولانی برای خرید مایحتاج؛ خدمات آموزشی و درمانی رایگان و همگانی؛ تأکید بر جامعه‌گرایی و فعالیت‌های جمعی (مانند اتحادیه‌های جوانان، برنامه‌های فرهنگی دولتی)؛ زندگی ساده و جمعی؛ ثبات روزمره در مقابل رکود اقتصادی و کمبود تنوع محصولات. سفر خارجی‌ها به شوروی به‌ندرت و فقط با نظارت صورت می‌گرفت؛ گردشگران معدود غربی در تورهای رسمی شرکت می‌کردند و تعامل محدودی با مردم داشتند (اما گاهی فرصت گفت‌وگوهای غیررسمی پیدا می‌شد)؛ برای یک خارجی، شوروی ترکیبی بود از عظمت امپراتوری (رژه‌ها، بناهای یادبود) و زندگی ساده توده‌ها؛ امروز فقط از خلال خاطرات و موزه‌ها قابل تجربه است.

(توضیح: موارد ذکرشده در جدول بنا بر روایت‌ها و منابع گوناگون گردآوری شده‌اند و طبیعتاً ممکن است با گذر زمان تغییر کرده یا در مناطق مختلف هر کشور متنوع باشند. هدف، ارائه تصویری کلی از تفاوت‌ها و شباهت‌های تجربه زندگی در این کشورها است.)

نتیجه‌گیری

نگاهی به روایت‌های واقعی زندگی در کشورهای کمونیستی نشان می‌دهد که هر یک از این جوامع دنیایی پیچیده و چندوجهی است. تجربه زندگی در کشورهای کمونیستی هرچند تحت لوای یک ایدئولوژی مشترک (مارکسیسم-لنینیسم) رقم می‌خورد، اما در عمل به‌شدت تحت تأثیر تاریخ، فرهنگ و مسیر توسعه منحصربه‌فرد هر کشور قرار دارد. برای یک گردشگر یا مهاجر خارجی، تفاوت‌های میان این کشورها گاهی به‌اندازه شباهت‌هایشان چشمگیر است: از خیابان‌های نسبتاً مدرن پکن و سایگون گرفته تا کوچه‌های رنگارنگ هاوانا و بلوارهای خلوت پیونگ‌یانگ، از فضای پرشور و هیجان اقتصادی در هانوی تا سکوت سنگین سیاسی در پیونگ‌یانگ. آنچه در تمام این روایت‌ها مشترک است، حضور پررنگ حکومت در زندگی روزمره مردم است – خواه به صورت سانسور و تبلیغات و خواه در قالب حمایت‌های اجتماعی و نظم عمومی.

 

برای کسانی که این کشورها را از بیرون نظاره می‌کنند، زندگی در یک کشور کمونیستی گاه رازآلود، گاه الهام‌بخش و گاه هشداردهنده به نظر می‌رسد. شنیدن صدای مردمی که در چنین جوامعی زندگی کرده یا سفر کرده‌اند بهترین راه برای درک واقعیت فراتر از کلیشه‌هاست. این روایت‌های دست اول نشان می‌دهد مردم عادی چگونه خود را با شرایط وفق می‌دهند: کوبایی‌هایی که علی‌رغم کمبودها می‌رقصند و می‌خندند، ویتنامی‌هایی که در سایه تک‌حزبی بودن، کسب‌وکار خود را رونق می‌دهند، چینی‌هایی که بین دیوارهای بلند سانسور راه‌های خلاقانه ارتباط را می‌یابند، کره‌شمالی‌هایی که زیر نگاه مجسمه‌های غول‌پیکر رهبرانشان روزگار می‌گذرانند، و سالمندانی از شوروی سابق که با حسرت و رضایت در هم‌آمیخته از «آن روزها» سخن می‌گویند.

 

در نهایت، این گزارش تلاشی بود برای ترسیم تصویری انسانی و واقعی از زندگی در کشورهای کمونیستی، به دور از شعارهای سیاسی یا پیش‌فرض‌های رسانه‌ای. دنیاهای روایت‌شده در اینجا هنوز هم در حال تغییرند: کوبا آهسته به‌سوی اصلاحات اقتصادی گام برمی‌دارد، کره شمالی در انزوای خود دست و پا می‌زند، ویتنام و چین پوسته ایدئولوژی را حفظ کرده‌اند اما عملاً راه بازار را می‌پیمایند، و خاطره شوروی همچنان بر سیاست و ذهنیت نسل‌های پس از آن سایه افکنده است. تجربه زیسته در این کشورها گواهی است بر توانایی شگفت‌انگیز انسان‌ها در سازگاری با شرایط مختلف – خواه در بهشت رؤیایی سوسیالیسم وعده‌داده‌شده، خواه در واقعیت پیچیده دنیای امروز. هر روایت، دریچه‌ای است به دنیایی پشت پرده آهنین یا بامبلوکاد؛ و کنار هم نهادن این روایت‌ها به ما کمک می‌کند تا تصویر کامل‌تری از معنای زندگی زیر پرچم سرخ کمونیسم به دست آوریم.

پست های مرتبط

پیام بگذارید